سلام
بعد مدتها اومدم تا بنویسم.این مدت سرکار سرم خیلی شلوغ بود و فرصت نمیکردم بنویسم-مرداد ماه هم دو هفته تعطیل شدیم ار12 مرداد تا28 ام.امسال خیلی خوب بود دوتا دوهفته تعطیل شدیم و شما هم کلی صفا کردی.این دو هفته صرف اثاث کشی شد و رفتیم آپارتمان.
-از 15 مرداد که رفتیم خونه جدی شما شبا جدا میخوابی.گاهی شبا میای اتاق ما و الکی میگی دلم درد میکنه و پیش ما میخوابی! منم سخت نمیگیرم.ولی هرشب موقع خواب میام پیشت و روتختت برات قصه میگم تا خوابت ببره و بعد میام اتاق خودمون.
-16شهریور سومین سالگرد فوت باباجونیت بود و ناهار مهمون داشت مامن ایران.شب هم تهران خونه دوست بابا دعوت شدیم.که غروب بعد مزار رفتیم تهران.شب هم موندیم و تو کلی حال کردی با ریحانه.صبح هم شهربازی و ناهار بیرون خوردیم و بعد ناهار رفتیم گرمابسرد خونه وبلایی باباجونی.
-ریحانه یه داداشش 3 ماهه داشت.بهت گفتم دوست داری برای توام داداش بیاریم.برگشتی گفتی نه ابجی.گفتم چرا داداش خوبه، گفتی نه داداش یاشه میره تو کوچه وشما نمیذارین من برم
-17 شهریورم که سالگرد ازدواجمون بود
-خونه ویلایی باباجونیشون هم تکمیل شده تقریبا و چند هفته ای میشه آخر هفته ها میریم و تو حسابی عاشق اونجایی.چون کلی خاک بازی میکنی و ....
- هفته اول که رفتیم و اومدیم یروز رفته بودی خونه مامان ایران و مامانی هی بهت مبگفته دستت کثیفه نزن به مبل.بعد تو زیر لب غر میزدی با این خونه زشتش هی هم میگه دست نزن .ما همش میریم ویلا باون قشنگی
یبارم گفتی بهش غذا چی داریم ؟گفته لوبیا پلو.گفتی بااین غذاهات ما همش ویلا کباب میخوریم
- این هفته هم پنجشنبه 23شهریور رفتیم اردبیل با مامانجونی و باباجونی.بابا از سمت اداره هتل داشت سرعین.شب اول فومن خوابیدیم و صبحم تالش دریا ر دختر قشنگ من...
ادامه مطلبما را در سایت دختر قشنگ من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : manodokhmalama بازدید : 2 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 3:33